سلام معصومیت های سربریده شده کنار ِاین دل ای دل های خراباتی وعوام زده . سلام پیرانه سری های رنگ عاشقی . وقتی که جنبیدن سبکسرانه سرو گوش اسمش می شود عشق . تو می توانی کلاهت را کمی بالاتر بگذاری وبا "اخلاق" یک خدا حافظی ماندگار کنی .سلام حاج آقا فتوحی جعبه ی جادو که چون همسرت چهارتا کار اداری را پیگیری کرده با سر شیرجه زده یی وسط این خیانت بزک شده که تلویزیون ما شناسنامه اش را هم تغییر می دهد تا هرخیانتی اسمش عاشقانه تر به نظر برسد .یک عاشقانه ی زخمی شاید ! کسی مهمان شرم نمی شود؟؟
سلام شرم محزون سال های پارین وپیرارین . "شرم" زمانی با صورت سرخ دخترکان ِ پنجه ی آفتاب رفاقت میکرد که هنوز "قباهت" یک شوخی دم دستی نبود و "حیا " یک تعبیر از مد افتاده ! می بینی جماعت ، خستگی عشق را که یا سر از عفونت تن در می آورد یا گم می شود در هزار توی دلدادگی های هوس های چروک خورده . می دانی ، وقتی روزگار ِ به من چه ؛ خودش را یله می کند روی زندگی ما آخرین خاکریزهای اصول ات هم فتح می شود ، در هم می شکند به دست خودت ! این آن چیزی است که امروز بر سر اتفاق نازل شده، تو اسمش را بگذار فاجعه ، حادثه ، رخداد یا چه می دانم .......چه فرقی می کند دیگر . اسم ها عوض شده عزیز،خیانت می شود عشق تا از عشق شیخ صنعان تا فلان چهره ی نامدار یک سریال مناسبتی بروند زیر آن علامت بزرگی که انتهای سوالات امتحان های دوره ی مدرسه بود!
سلام آدمیت که پیش وبیش از تو ، جنسیت عریان خویش را فرو می کند در چشمخانه ی ما .این که ویران می کند همه چیز را آن سه حرف اهورایی نیست، سه حرفی است که با آسمان آشتی نکردهیچوقت،"هوس" بنامش .
برای من دروغ برای تو فریب ، یکی سازش را در دستگاه شرم کوک نمیکند چرا؟؟؟
سلام پاییز که هرساله از بسته ترین پنجره ها هم سرک می کشی تو. زخم هایت را شمرده ام کم نبود .یادمان رفته نبض مان را با نبض تو هماهنگ کنیم ؛ این تشویش بیات از این است پادشاه فصل ها !!.یادمان شبیه فرامومشی شده که چه طرفه بازی می کنی با سایه های کش آمده وآفتاب رنگ پریده . فصل رنگ های اصالت در روزگار ِ به من چه ، مانبض مان را با سرسام تنظیم می کنیم فقط !!!
